افخمی - زمانی | شهرآرانیوز - «سال ۱۳۸۴ از امامرضا (ع) خواستم دستم را بگیرد و هیچ کلمهای جز برای ایشان ننویسم. الان سال ۱۳۹۸ است. هم از صبوری که به من داد ممنونم، هم از لطفش، هم از اینکه خادمش شدهام. من هرچه دارم از آقا امام رضا (ع) است.»
آن چه خواندید بخشی از عرض ارادت سعید تشکری نویسنده فقید خراسانی است که امروز در جوار مضجع نورانی امامرضا (ع) برای همیشه در آغوش خاک آرام میگیرد.
درگذشت سعید تشکری شوک بزرگی به جامعه ادبی و هنر استان و کشور وارد کرد و مسئولان و هنرمندان و نویسندگان زیادی در فراق او دستبهقلم شدند و دلنوشتهها و پیامهای تسلیت گوناگونی منتشر کردند.
حجت الاسلام والمسلمین احمد مروی، تولیت آستان قدس رضوی با یادی از آثار شاخص مرحوم تشکری درباره امام رضا (ع) درگذشت این هنرمند را تسلیت گفت: «این نویسنده سختکوش و انقلابی، تمام استعداد برجسته و هنر فاخر خود را در خدمت ارزشها و آرمانهای معنوی انقلاب اسلامی قرار داده بود.
حاصل عمر پربار او علاوه بر دهها اثر گرانسنگ و ارزشمند، شاگردان توانمند بسیاری است که امید است ادامهدهنده راه او به سوی قلههای والای هنر دینی و انقلابی باشند. نگارش رمانهای متعدد درباره زندگی حضرت امام علیبنموسیالرضا (علیه آلافالتحیة والثناء) از جمله «اوسنه گوهرشاد»، «موقف»، «آبیها» و «غریب قریب»، نام او را در شمار خادمان فرهنگی آن حضرت جاودانه کرد و امید است تلاش خالصانه او مقبول درگاه امام رئوف قرار گیرد.»
محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی نیز با ابراز تاسف از این فقدان تشکری را نویسندهای متعهد خواند: «درگذشت نویسنده توانا، منتقد، نمایشنامهنویس، فیلمساز و پژوهشگر برجسته خراسانی مرحوم سعید تشکری موجب تأسف و تأثر گردید. او بهعنوان یکی از فعالان نامآشنا و متعهد در حوزه اندیشه، ادبیات و هنر انقلابی، دینی و شعائر رضوی، دغدغهمند ارزشهای نظام بود و در طول سالهای عمر خویش با تلاش بیوقفه در نگارش تألیفات، مقالات و نقد ادبی و خلق آثار هنری، یادگارهای متعددی از خویش برجای گذاشته که بدون شک در گنجینه فرهنگ کشور به یادگار باقی خواهد ماند.»
محمدمهدی اسماعیلی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پیامش از خسارت نبود مرحوم تشکری برای نسلهای آینده گفت: «فقدان این نویسنده پرانگیزه و خوشقریحه ایرانی و این نمایشنامهنویس نامدار خراسانی نه فقط برای خانواده و دوستان و شاگردان بلکه برای نسلهای آینده کتابخوان و هنردوست کشور نیز خسارتبار است.»
سید عبدا... ارجائی شهردار مشهد هم فقدان سعیدتشکری را غیر قابل جبران دانست: «باور فقدان انسانهای فرهیخته سخت و نیازمند گذر زمان است. سعید تشکری نویسنده و نمایشنامهنویس برجسته خراسانی نیز جزو چنین انسانهایی بود که فقدانش برای جامعه ادبی و هنری و مردم مشهد مقدس دردناک و غیرقابل جبران خواهد بود. ضمن عرض تسلیت به خانواده و شاگردان این استاد فرهیخته شادی روح این عزیز را از درگاه خدواند متعال مسئلت دارم.»
محمدمهدی دادمان، رئیس حوزه هنری انقلاب اسلامی هم با صدور پیامی درگذشت سعید تشکری را تسلیت گفت: «تواضع، فروتنی و شوخطبعی در کنار صراحتلهجه، شوق تعلیم و نقل دانش و تجربه و البته عشقورزی به نوشتن (من نویسندهام، زندگیام وقف نوشتن شد، من همانم که میخوانیام…) و خلق آثار ماندگار و ارزشمند، او را به استاد و هنرمند بیبدیل تبدیل نمود.»
حجت الاسلام والمسلمین نصرا... پژمانفر، نماینده مردم مشهد و کلات در مجلس شورای اسلامی نیز با صدور پیامی گفت: «سعید تشکری را باید بزرگ ادبیات انقلاب و ادبیات رضوی دانست. سالها در این راه کتب متعددی به رشته تحریر درآورد و شاگردان زیادی برای نشر معارف اسلامی و انقلابی تربیت کرد.»
همچنین محمد حسینزاده، مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی، حجت الاسلام والمسلمین علیاکبر سبزیان، مدیرکل کتابخانههای عمومی استان خراسان رضوی، عباس محمدی، مدیرکل مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری، نیز در پیامهایی در گذشت این نویسنده انقلابی و دلداده امام رضا (ع) را تسلیت گفتند.
محمدعلی لطفیمقدم
هنرمند پیشکسوت نویسنده و کارگردان تئاتر
آشنایی من با سعید تشکری به پیش از پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد. فعالیتهای او هم در زمینه بازیگری، هم کارگردانی و هم نویسندگی بود و جزو کسانی محسوب میشد که همواره آنچه مینوشت و کاری که روی صحنه میبرد، در راستای مبارزه با رژیم طاغوت بود.
او در کارهایی که انجام میداد، با ظرافت خاصی حرفش را به مخاطب منتقل میکرد. تشکری انسان بسیار شریفی بود که مسائل اخلاقی و اسلامی سرلوحه کارش بود. در این اواخر دستکم هفتهای یکبار تلفنی یا حضوری حالش را میپرسیدم. چون ارادت خاصی به او داشتم. همواره هم میگفتم این بزرگمرد را باید حمایت کرد. چون او به هیچکجا جز قلم و کاغذ و فکر خودش متکی نبود.
سعید تشکری اهل مطالعه بود و اطلاعاتی را که بهدست میآورد، به بهترین شکل در آثارش بهکار میبرد. همچنین اجراهای نمایشی او و آنچه روی صحنه ارائه میداد، بهاصطلاح صحنهپرکنی نبود؛ یعنی حرفی برای گفتن داشت. مخاطب هم آن حرف و پیام را بهخوبی میفهمید. تشکری رابطه خوبی هم با شاگردانش داشت، بهطوریکه آنها احساس میکردند واقعا رفیق تشکری هستند، نه شاگردانش. حتی آنها میتوانستند بهراحتی از او انتقاد کنند و نظراتشان را بیان کنند.
ابراهیم زرهساز
مدیر عامل کانون پرورش فکری استان
من از سال ۱۳۸۵ در حوزه هنری با سعید تشکری آشنا شدم و اولین کار مشترکمان اجرای یک نمایش و تولید یک فیلم مستند بود. بعد با پیشنهاد او به سراغ برگزاری کارگاههای تولید نمایشنامه در حوزه هنری مشهد رفتیم. هفتهای یکبار تعدادی از نمایشنامهنویسان آن زمان دورهم جمع میشدند و ایدههایشان را ارائه میکردند. این ایدهها کمکم به متن تبدیل میشد و درنهایت با انجام نقد و بررسیها، نمایشنامه نوشته میشد. خروجی این کارگاه چهارده نمایشنامه بود که دستکم موضوع هشت مورد از آنها رضوی بود.
او به حوزه آموزش بهویژه بهصورت کارگاهی برای نسل نوپای ادبیات بسیار علاقهمند بود و کاملا رمان را میشناخت. وجه تمایز و امتیاز تشکری در حوزه تخصصیاش نیز اشراف کاملی بود که به حوزه نمایش و ادبیات داشت. او قاب دوربین را نیز کامل میشناخت.
درباره ویژگی تشکری در حوزه شخصیتی و اخلاقی میتوان گفت او معلم و استادی متین و مهربان و بسیار جدی در حوزه تخصصش بود. وقتی درباره مسائل مختلف صحبت میکردیم، بهعنوان دوست ما را راهنمایی میکرد، اما وقتی درباره حوزه تخصصش همکلام میشدیم، خیلی مجدانه موضوع را پیگیری میکرد. تشکری هم استاد ادبیات بود، هم اخلاق و انسانیت.
بیشک نامش بر تارک این کشور و استان خراسانرضوی با خلق آثار فاخر دینی بهویژه رضوی ماندگار خواهد بود. این استاد ادبیات تلاشهای بسیاری انجام داد و دانشآموختگان بسیاری تربیت کرد، اما زمان میبرد تا سعید تشکری دیگری در حوزه ادبیات و نمایش پیدا شود که بتواند با این دو اهرم قوی یعنی تسلط بر ادبیات و نمایشنامه، هم وجه آموزشی برای بسیاری از علاقهمندان داشته باشد و هم تولیدی.
یعنی ما اگر در استان هرجا میخواستیم از فردی سرآمد بهعنوان تولیدکننده آثار فاخر دینی در کشور نام ببریم، هیچ نامی غیر از سعید تشکری بر زبانمان جاری نمیشد. او متعلق به این شهر بود و مانند بسیاری از هنرمندان برجستهای که همشهری ما بودند و برای پیشرفت به شهر دیگری مهاجرت کردند، نبود. سعید تشکری در این شهر ماند و برای اعتلای فرهنگش کوشید.
محمدمهدی خالقی
نویسنده و کارگردان
من با آثار استاد تشکری از سالها پیش آشنا بودم، ولی بهتدریج در محافل ادبی و هنری مشهد، بهخصوص از حدود هفتهشت سال پیش که کتابهایش بیشتر دیده میشد، با خود او هم آشنا شدم. به یاد دارم در سالهای قبل در جلسهای ایدهای را در حوزه تاریخ شفاهی مطرح کردم که استاد تشکری بعد از جلسه گفت حاصل کل این نشست برای من صحبتهای خالقی بود. بعد از این اتفاق دوستی ما عمیقتر و بیشتر شد. حتی دائم پیام ردوبدل میکردیم.
استاد تشکری بسیار خوشمشرب و مهربان و خیلی مذهبیتر از چیزی بود که خیلیها تصور میکنند. ارادت بسیاری به اهلبیت (ع) داشت و خادم حرم امام رضا (ع) هم بود. او به هویت خراسان علاقهمند بود و آن را درک میکرد. به مشهد و مسائلش و پیوستگی بین فرهنگ و دین و هویت در این شهر اشراف داشت. سعید تشکری استاد هویت و ادبیات و یکی از استوانههای حفظ هویت و یکی از استادان بزرگ ادبیات ما بود و تسلط درخور توجهی به زبان فارسی، واژگان و نگارش آن داشت، اما به نظرم پیوستگی دین و هویت در تفکر استاد تشکری برجستهترین ویژگی شخصیتی او بود.
حسین لعلبذری
شاعرو نویسنده
موضوعی که ما را به یکدیگر وصل میکرد، داستان و ادبیات بود و ما از سالها پیش باهم آشنایی داشتیم و جلساتی را باهم میرفتیم، اما اوج این ارتباط و همکاری پارسال و در جشنواره جایزه ادبی مشهد بود. من بهعنوان دبیر این رویداد همکار آقای تشکری بودم که یکی از داوران نهایی بخش رمان بود. آنجا خیلی بیشتر با خلقوخوی سعید تشکری آشنا شدم؛ اینکه آدمی بسیار خوشبرخورد، اهل مدارا و گفتگو بود. پیش از آن هم او را با تلاش مستمری که همیشه داشت، میشناختم.
سعید تشکری در عین حال که از بیماری رنج میبرد، دست از تلاش برنمیداشت و مدام در حال مطالعه و نوشتن بود. یعنی نمیتوان تشکری را با چیز دیگری به خاطر آورد، جز اینکه برای داستان کار میکرد و کارگاه و کلاس آموزشی و نشست میگذاشت. علاوه بر اینها، شما میتوانستید باوجود اختلاف دیدگاه و تفاوت نظری که ممکن بود با سعید تشکری داشته باشید، بسیار اوقات خوشی را کنار او بگذرانید. چون بسیار خوشخلق و خوشبرخورد بود و تفاوت دیدگاهها اصلا در رابطهاش با آدمها تأثیری نداشت.
این مفاهمه و مدارا در خصوصیت اخلاقیاش بسیار درخور اعتنا بود و خیلی پیش شاگردانش و دیگر افراد او را آدمی دوستداشتنی میکرد. تشکری خیلی راحت با افراد مختلف ارتباط میگرفت و از دادن اطلاعات و سواد ادبیاش به دیگران دریغ نمیکرد. او همه تلاشش را انجام میداد تا آن چیزی را که میداند، به دیگران آموزش دهد. تشکری برای رونق جایگاه ادبیات و داستان بسیار میکوشید. خبر درگذشت سعید تشکری بسیار غافلگیرکننده بود و جای خالی او بسیار احساس میشود.
سیدعلیرضا مهرداد
نویسنده
مقراض دوم-به پل مالان برو، کنار هریرود، همانجا که بندوبساط بازرگانان بهراه است. از ابتدای پل تا سیزدهمین طاقش را با شمردن جلو برو. آنجا روی طاق سیزدهم زنی به نام «نجلا» را میبینی که فال میفروشد؛ و اینچنین زنی به نام نجلا خلق میشود و طاقهای پل هریرود مقابلت ظاهر میشود؛ و تا در مقراض چهارم پریزاد طاقهای پل مالان را بشمارد و تا به طاق سیزدهم بالای سر نجلا بایستد و نجلای کفبین، کف دستش را بخواند؛ و این پاسدادن از مقراضی به مقراض دیگر بهقدری سیال و روان است که هنوز ساعت از یازده شب نگذشته، من در صفحه ۱۵۷ همراه علیشیر خودم را مقابل بقعه امام میبینم و جالبتر اینکه خودم را جای شیرعلی نوایی، هنرمند خطاط، میبینم.
سخت میگریم. چون به قول سعید تنهایم و تنهایاورم امام است و دلم به درد آمده است از دوروییها، دورنگیها، از گفتنها و نکردنها، از ندیدنها و نشنیدنها، از بزرگیهای دروغی. آنگاه مثل علیشیر خودم را به خدای حضرت میسپارم. وقتی داستان پریزاد در هرات میگذرد، باید ردپای زبان و لهجه و گویش هراتی را هم ببینم و اینجا محل هنرنمایی زبانی سعید است.
به خدایخانه (مسجد) داخل شدی، وضو گرفتی و به نماز ایستادی. زیر سقف یکدست کاشی هنر دست تنهادخترت نشستی. این خدایخانه بهجای مسجد و این چینش کلمات و جملات، افغانستانی نیست، اما میپذیرم که یک هراتی حرف میزند. یا وقتی مکالمه حروفیها را میخوانم که خیر صاحب خیر قبول، فقر درویشان بر مزید، منکر فنا شود، صفا شود، عطا شود، نور معرفت شود، مبهوت ادبیات خانقاهی و مریدومرادی میشوم. زبان سعید تشکری در پریزاد دائم در حال تراولینگ به تئاتر، فیلمنامه و رمان است، آنجا که میگوید گفت، شنید، یا گفتم، شنیدم؛ و اینگونه حظ و بهره زبانی من از پریزاد مضاعف میشود. ادبیات و زبان لیلی سادات با نجلا و پریزاد با صنمبیگم متفاوت است و این وجه ممیزه شخصیتهای قوی و برجسته رمان پریزاد است.
زنانی که هنرمند، تیرانداز، چابکسوار، غماز و عاشقپیشهاند و تداعیکننده زنان شاهنامه فردوسی و لیلیومجنون نظامیاند؛ زنان اسطورهای. هنوز که درباره زبان حرف میزنم، باید بگویم که تشکری گاهی با یک جمله بنیاد بعضیها را بر باد میدهد و آنها را با خاک یکسان میکند. مثل: کثافت از سر و صورت تمام شما در باریان میبارد. کاخ پر از حروفی شده حسین (سلطانحسین بایقرا) گوش شنوا ندارد. تو هنوز، چون نیاکان هستی! از نیاکانی خونریز نباید انتظار ثمره فرشتهخویی داشت. گناه تو نیست تیمورزاده! از بیعقلی و بیکفایتی من است. بگذرم.
سعید تشکری در پی احیای مکتب خراسان است؛ چنانکه چوبک و فصیح و احمدمحمود در پی تزریق بوم و فرهنگ و زبان جنوب در رمانها هستند. سعید مقراض و نی و خطا و سفال و قنات و شعر و حکایت حکمرانی و خادمی و تئاتر و رمان و صحنه و فضا و شخصیت و زبان و هرات و مشهد و چشمهگیلاس و هریرود و نقش و مشق و عشق و استاد و شاگرد و پیر و مراد و غلام و نوکر و ارباب و گوهرشاد و پریزاد را مثل شیر و شکر بههم میآمیزد تا رمانی بیبدیل و تاریخی مثل پریزاد بیافریند.
تازه در پایان مقراضهاست که میفهمم منظور پریزاد میتواند غیر از بت عیار کتاب، مدرسه پریزاد هم باشد. مانند خیلی از رمانهای سعید تشکری در پریزاد هم کار به حرم امامرضا (ع) ختم میشود. چه حسن ختام زیبایی! علیشیر نوایی که مانند مفتون در «مفتون و فیروزه» کباب خبوشانی در «پاریس پاریس»، حسین در «مشاق» خود سعید تشکری است.
در مشهد، در نگارخانه حرم، در ملک امام رضا (ع) میایستد و میگوید: دیگر نه وزیر سلطانم، نه وزارت را بر عهده دارم. ما را از هرات و نیشابور تاران. حالا اینجاییم، در حرم تو. مکتب هنر خراسان میماند، نو میشود. آخ آقای ما! دوست داریم خسته نباشیم. دوست داریم کنار هم همه عمر برای تو زنده بمانیم. دوستداشتن تو خوب است. آقای ما، تا جان داریم، همقسم با تو میمانیم و ما را از خانهات، از حرمت مران. تازه میفهمم حکمتش چه بودهاست که روی تابلو رونمایی کتاب «پریزاد» نوشتهام از آستان رضایت خدا جدا نکند.
محمودرضا رحیمی
نویسنده، مدرس و کارگردان تئاتر
نوشتن برای سعید تشکری سخت است، حتی اگر بهسادگی از او بگذری. اما میخواهم به سعید بگویم: هرآنچه نازیباشان بود زیبا کردی، هرآنچه شکشان بود یقین داشتی، هرآنچه بیراهشان بود بهراه کردی از جنگ، از معصومیت، از دین، از تعهد. عشق را در لایهلایه کلمات متونت پنهان کردی، انسانیت را فریاد زدی، اسلحه را به قلم بدل کردی و حتی همانجا که برای کودک نوشتی، برای کودک کلماتت را نواختی، شاعری کردی، ریتم آفریدی، به ادبیات سرک کشیدی، داستان به خاطراتمان افزودی. خواستی تاریخ بیافرینی که اهریمن بیماری، اهریمن اجتماعی، اهریمن خانگی، اهریمن قلم و سر آخر اهریمن جسم تو را ربود.
یادت باشد که بارها میتوانستی بروی، اما زیستن را انتخاب کردی. بارها میتوانستی قهر کنی و آشتی را آزمودی. بارها و بارها خواستی بنشینی، اما قد قامت کردی و وضوی عشق گرفتی. حال که انتخابت رفتن بود، چه باک که عاشقی آخرین خوشرکابی تو بود با زیستن و چه زیستن دارد این بدموقعترین زمان زیستن، این تهمانده متعفن جانمرگی جوانمرگی به تردید تمرگیدن! و تو زندهزنده سودی و رکاب گرفتی. بتاز تا آخرت به قصد قربت.
محمدمهدی خاتمی
نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر
آشنایی ما به سال ۱۳۷۳ و کار برای نمایشنامه «اهل اقاقیا» برمیگردد. از آنجا که هردو در یک زمینه فعالیت داشتیم، آشنایی ما ادامه پیدا کرد و زمانی که از مشهد مهاجرت کردم، این ارتباط کم شد. زندهیاد سعید تشکری یکی از پیشگامان تئاتر دفاعمقدس و خراسان بود و آثارش در چهار دوره قبل در جشنواره دفاعمقدس ارائه شد. او ارادت خاصی به امامرضا (ع) داشت و برای اعتقاداتش مینوشت. آثاری ارائه میکرد که به دل مینشست و گرچه رمانهایی درباره انقلاباسلامی نوشته است، اهالی تئاتر او را بیشتر بهعنوان نمایشنامهنویس دفاعمقدس و رضوی میشناسند. عاشق نوشتن بود و همه وقت و انرژیاش را صرف نوشتن میکرد. زندهیاد با دلش مینوشت و نویسندهای حرفهای بود که بر کارش تسلط داشت.
ما با یکدیگر درباره نمایشنامههای رضوی به گپوگفت میپرداختیم و درباره کارهای یکدیگر تبادل اندیشه داشتیم. او بر این باور بود که نوشتن کاری جدی است و باید به آن با جدیت نگاه شود. او اندیشهها را ارزشمند میدانست و این اصل اعتقادی مرحوم سعید تشکری بود. خوشحال بود که میتوانست اندیشههایش را منتشر کند.
علیرضا حیدری
روزنامه نگار
آغاز روزنامه نگاری و درواقع از زمانی که به طور جدی روزنامه نگاری را از دهه هفتاد در روزنامه خراسان شروع کردم، شاید یکی از اولین افراد و شاید اولین فردی که در حوزه ادبیات نمایشی با او روبه رو شدم و آشنا شدم، زنده یاد سعید تشکری بود. البته در آن زمان او بیشتر در حوزه تئاتر و نمایش کار میکرد و شناخته شده بود. فکر میکنم برای یکی دوتا از کارهای نمایشی ایشان سراغش رفته بودم و شاید برای «هفت دریا شبنمی» بود، یا به نظرم «آواز پر جبرئیل» و شاید هم «عاشقترین روزگار».
یکی از این آثار منتشر شده بود که برای مصاحبه رفته بودم. موضوع این آثار (اگر اشتباه نکنم) در حوزه دفاع مقدس بود. از این رو، گرچه در سالهای اخیر، او بیشتر در رمان نویسی و کارهای نمایشی تلویزیونی شناخته شده بود، دست کم من ابتدا با چهره تئاتری زنده یاد تشکری انس گرفته بودم. سعید به قدری خوش مشرب و گشاده رو بود که برای ما خبرنگارها و روزنامه نگاران مردی دست یافتنی و به اصطلاح خوش مصاحبه بود. هیچ گاه دست رد به سینه ما نمیزد و دست خالی از پیش او برنمی گشتیم.
تشکری حافظه فرهنگی و هویتی و تاریخی مشهد بود و سهم زیادی در شناساندن این هویت دارد. بومی نویسی هویت مدارانه، ویژگی اصلی آثار اوست که از یک نهاد دردآشنایی ریشه میگیرد. توجه به ادبیات بومی و زنده کردن واژ ههای دور و بر خود که ماهیتی هویتی دارند و احتمالا رو به نابودی هستند، برای تشکری بسیار مهم بود و خود تأکید میکرد که «نویسندگان بوم گرا واژگان ازیادرفته را به ادبیات برگردانند».
او از «خود»ی مینوشت که نگران بود فراموش شود؛ «خود» جمعی که «بودن» و «ماندن» ما را رقم میزند. زنده یاد سعید تشکری در یکی دو دهه گذشته و به ویژه در سالهای پیش دغدغه هویت شهری و مشهد را داشت. دغدغه او البته در آثارش هم به خوبی نمایان است؛ «غریبقریب» (داستان ساخت بارگاه امام رضا (ع))، «مفتون و فیروزه» (با رویکرد انقلاب اسلامی) و «اوسنه گوهرشاد» (درباره واقعه خونین گوهرشاد) نمونههایی از این دغدغه است.
سعید دوست داشتنی برای همه مهم بود. روزی که دچار عارضه تکلم شده بود، انگار دردی بود که بر جان همه دوستان او هم نشسته بود و این چند روزی که کارش به بیمارستان کشید، همه نگران بودند که متأسفانه به درد ابدی ازدست دادن او منجر شد. آخرین گفت وگوی من با او همین دو ماه پیش بود که زنگ زد و گفت: «از فلان روزنامه زنگ زدند برای مصاحبه. مرددم صحبت کنم یا نه. گفتم آره.»، زیرا حساسیتهای زیادی داشت یک جاهایی. یادش مانا.